4
اصلاً جاي بدي نبود، بر عك س : هم غذايش خوب بود و ه م مشتري هاي دائمش ، آدم هاي خوبي بودند و م ن لذت مي بردم كه
چنين فضاي صميمانه اي دورم را گرفت ه است ؛ در واق ع، اگر اي ن طوري نبود احساس مي كردم يك چيزي كم است ، با اين وجود
ترجيح مي دادم تماش اچي باشم و خودم را وارد اي ن قضايا نكن م . با مردم وارد صحب ت نمي شدم ، حتا حا ل و احوال هم نمي كردم ؛
چون ، همان طور كه همه مي دانند، همين قدر كاف ي است تا بعضي ها سر آشناي ي را باز كنند و آن وقت درگير شده ايد؛ يكي مي گويد:
و آخر سر داريد با بقي ه تلويزيون نگاه مي كنيد يا ب ه سينما مي رويد؛ بعد از آ ن روز هم وارد جمعي شده ايد كه «؟ امروز چ ه طوره »
برايتان معنا و مفهوم ي ندارد ولي مجبوريد در مورد شغلتا ن چرت و پر ت بگوييد و حر فهاي بقيه را گوش كنيد.
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/02/08 - 01:10 در داستانک